جدول جو
جدول جو

معنی پوش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پوش کردن
پنهان کردن
تصویری از پوش کردن
تصویر پوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پوش کردن
پنهان کردن، ذخیره نهادن
تصویری از پوش کردن
تصویر پوش کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوش کردن
تصویر بوش کردن
سعی کردن، کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوش کردن
تصویر جوش کردن
بغلیان آمدن، اضطراب و بی تابی نمودن، شور و شوق نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوزش کردن
تصویر پوزش کردن
پوزش خواستن پوزش آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوزش کردن
تصویر پوزش کردن
عذرخواهی کردن، پوزش خواستن، برای مثال هر آن کس که پوزش کند بر گناه / تو بپذیر و کین گذشته مخواه (فردوسی - ۶/۲۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
پهن کردن، پراکنده کردن، توزیع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش کردن
تصویر گوش کردن
شنودن، استماع، شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش کردن
تصویر نوش کردن
آشامیدن نوشیدن: (چون ساعتی دیر شراب نوش کردندی)، بلذت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش کردن
تصویر پیش کردن
((کَ دَ))
فرستادن، از پیش فرستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش کردن
تصویر گوش کردن
((کَ دَ))
شنیدن، توجه کردن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش کردن
تصویر پیش کردن
جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود، پیش افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
Diffuse, Broadcast, Disseminate, Emit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
Buck, Jump
دیکشنری فارسی به انگلیسی
транслировать , распространять , распространять , излучать
دیکشنری فارسی به روسی
senden, verbreiten, aussenden
دیکشنری فارسی به آلمانی
транслювати , поширювати , поширювати , випромінювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
nadawać, rozpowszechniać, emitować
دیکشنری فارسی به لهستانی
广播 , 扩散 , 散布 , 发出
دیکشنری فارسی به چینی
transmitir, difundir, disseminar, emitir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
trasmettere, diffondere, disseminare, emettere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
emitir, difundir, diseminar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
diffuser, disséminer, émettre
دیکشنری فارسی به فرانسوی